مصاحبه با عظیم قیچی ساز/گذشته ، آینده و آموخته ها
مصاحبه توسط: حسین رضایی عکس: محمد شاهحسینی در این کرهی خاکی، ۱۴ قلهی بالاتر از ۸هزار متر وجود دارد. تعدادی از آنها در سلسله جبال قراقروم پاکستان واقع شدهاند و تعدادی در سلسله جبال هیمالیا در نپال ... یکی از یکی خطرناکتر ! ... قلههایی که هر ساله تعدادی از کوهنوردان جهان به دلایل مختلف جان خود را در راه صعود به آنها از دست میدهند. در این میان و با توجه به روند فراگیر و موج نوین هیمالیانوردی طی سالیان اخیر در میان کوهنوردان ایرانی؛ آنها نیز سهم قابل توجهی چه در صعود به این قلهها و چه جانباختن در آنها داشتهاند! «عظیم قیچی ساز» نیز یکی از همان هیمالیانوردان ایرانی است . با این تفاوت که عزم خود را جزم کرده تا هر ۱۴ قله را صعود کند و نام یک ایرانی را نیز در باشگاه ۸هزارمتریهای جهان که تنها ۳۰نفر از سراسر جهان عضو آن هستند؛ ثبت کند. وی در حال حاضر به ۱۱قله ۸هزار متری صعود کرده و فقط 3 قلهی دیگر را پیش رو دارد. با او به گفتوگو پرداختهایم و از هر دری سخنی گفتهایم تا هم با برنامههای آتی او و هم تجربیات او و هم زندگیاش بیشتر آشنا شویم. او به واقع قهرمانی است که تمام وجودش و جانش برای کسب افتخار ملی در میان است! اما متأسفانه ما از این قهرمان ملی و امثال او حتی به اندازهی یک فوتبالیست معمولی لیگ برتر کمتر میدانیم! - چهطور وارد دنیای هیمالیانوردی شدید و از چه سطحی کسب تجربه کردید؟ اولین صعودهای من در قالب تیمهای ملی کوهنوردی بود که با شرکت در اردوها و تستها به عضویت تیم ملی در میآمدم. با قلۀ 6400 متری «ماربل وال» در قزاقستان صعودهای برونمرزی من آغاز شد و تلاش برای اولین هشتهزاری را در کنار افراد باتجربهای مثل مرحوم "محمد اوراز"، "داوود خادم" و "حسن نجاریان" روی «گاشر بروم 1» آغاز کردم و بعد اورست. اما در هر یک از صعودها تجربههای گرانقدری کسب کردم و حالا به این مرحله رسیدهام که به اتکای آن تجربیات، تصمیمات بهتری میگیرم. بد نیست به این نکته هم اشاره کنم که در صعود «گاشر بروم 1» تیم ملی، افراد باتجربهای حضور داشتند، اما سطح کار نیز مهم است و گاهی برخی صعودها حتی برای تجربهای که کسب کردهایم زود است. همان قله را ما در قالب تیم ملی با سه ماه تلاش و با یک کشته و یک مجروح ناتمام رها کردیم، من نیز در آن سال (81) بسیار جوان و کمتجربه بودم، اما بعد از چند سال کسب تجربه و ارتقاء سطح، سال گذشته قلۀ «گاشر بروم 1» را همزمان با قلۀ دیگری، در تنها یک هفته با ایمنی بیشتر و ضریب موفقیت بالا صعود کردم. پس ارتباط میزان اطلاعات و سطح کار، متناسب با تجربه، اهمییت زیادی دارد. - در این عرصه چگونه باید تجربه کسب کرد؟ همان طور که در پاسخ به سئوال قبل اشاره کردم؛ من شخصاً در اردوهای تیم ملی و صعودهای مختلف از تجربیات افرادی چون "جلال چشمه قصابانی"، "رضا زارعی" و "حسن نجاریان" و افراد دیگری که در تیمهای ملی بودند بهره بردم و صعودهای موفق امروز را مرهون استفاده از آن اندوختهها هستم. درواقع تنها "عظیم قیچیساز" به این افتخارات نرسیده است! یک ایران و یک ایرانی به این صعودها و افتخارات نائل شده است. هر ۱۰ متر بالاتر در «ارتفاع» شرایط خاص خود و تجربۀ خاص خود را میطلبد! - در مورد حادثۀ اخیر و مرگ سه کوهنورد ایرانی در «برودپیک» چه نظری دارید ؟! خیلی ها بحث تجربه را در بروز این حادثه مطرح میکنند! ابتدا لازم میدانم به خانوادۀ این سه عزیز ازدسترفته صمیمانه تسلیت بگویم و همچنین به دوستان، همنوردان و جامعۀ کوهنوردی کشور. این ضایعۀ خیلی بزرگی برای کوهنوردی ایران بود. به اعتقاد من کاری که این دوستان در هیمالیا و قلۀ «برودپیک» انجام دادند فصلی نو و کاری ارزشمند در سطح کوهنوردی ایران بود اما من هم معتقدم یک پیشزمینه و تجربه لازم بود. من نه چیزی را تأیید میکنم و نه رد میکنم. آنها زحمات بسیاری در این راه متحمل شدند ولی به نظرم چنین اقداماتی برای شرایط فعلی قدری زودانجام شد و نیاز به تجربۀ بالاتر و پشتیبانی کافی داشت. صعود به قلههای هشت هزارمتری بیش از توان جسمی بر تجربه تمرکز دارد و به نظر من هفتاد درصد، بحث تجربه در میان است تا توان فیزیکی. توان شرط لازم است اما کافی نیست. از طرفی به هیچ وجه داشتن تجربه روی ارتفاعات ایران با تجربه داشتن در هیمالیا قابل قیاس نیست! حتی یک قلۀ ششهزارمتری را نباید با شرایط یک قلۀهفتهزارمتری مقایسه کرد و به همین صورت هفتهزارمتری را نباید با قلۀ هشتهزارمتری مقایسه کرد. هر 10 متر بالاتر در ارتفاع شرایط خاص خود و تجربۀ خاص خود را میطلبد. میتوانم بهعنوان اولین نفر در جهان به این رکورد در شش سال و نیم دست یابم! - درمورد پروژۀ پیوستن به باشگاه هشتهزارمتریهای جهان توضیح دهید؟ از حدود هفت میلیارد نفر جمعیت سراسر جهان، فقط تاکنون 30 نفر از 9 الی 10 کشور موفق شدهاند به هر 14 قلۀ بالای هشتهزارمتری جهان صعود کنند و به باشگاهی موسوم به هشت هزاریها بپیوندند. جالب اینکه از بین این 30 نفر فقط 14 نفر هستند که این صعودها را بدون بهرهگیری از کپسول اکسیژن مصنوعی انجام دادهاند. من نیز تلاش دارم بهعنوان اولین ایرانی نام خود و کشورم را در این باشگاه ثبت کنم و افتخاری قابل توجه را برای کشورم به دست بیاورم. این موضوع نه منفعت مالی و نه مدال جهانی دارد و فقط یک رکورد و یک اعتبار جهانی محسوب میشود که به عنوان جایگاه کوهنوردی در یک کشور نیز قلمداد میشود. البته نمیتوان صد درصد پیشبینی کرد که من به این باشگاه خواهم پیوست، چون در هیمالیانوردی نمیتوان صعود را پیشبینی قطعی کرد. مثلاً همین امسال چندین کوهنورد خارجی که در 3 تا 4 سال اخیر با آنها صعودهای مختلفی داشتهام، متأسفانه جان خود را از دست دادهاند. یکی از آنها با 10 صعود هشتهزاری امسال در اورست طنابش پاره شد و سقوط کرد. 2 کوهنورد چینی هم که هر کدام 10 صعود در کارنامه داشتند و من هم در 8 صعود با آنها همنورد بودم، در فاجعۀ اخیر تروریستی در «نانگاپارباتِ» پاکستان بیرحمانه ترور شدند و دیگری نیز یک کوهنورد کرهای بود با 12صعود که پس از صعود به اورست در مسیر بازگشت جان خود را از دست داد. این موارد اخیر را عنوان کردم تا تصریح کنم به هیچ وجه نمیتوانم مدعی شوم که قطعاً به این باشگاه خواهم پیوست. - ولی مشخصاً برنامه دارید که هر چه سریعتر این پروژه را تمام کنید، درست است؟ راستش من از این پس دیگر به صعود قله فکر نمیکنم، بیشتر براین تمرکز دارم که در صعودهای باقیمانده "فقط زنده بمانم"! مدتزمان صعودها برایم ارزش چندانی ندارد. موضوع خیلی حساس است. در این کشور برایم زحمات زیادی کشیدهاند، فدراسیون، همنوردان، مربیان، دوستان، گروهها و خانواده این همه برایم زحمت کشیدهاند تا به این حد برسم، حیف است که این زحمات را با بی احتیاطی به یکباره هدر دهم. بنابراین در وهلۀ اول باید زنده بمانم تا این پروژه را تمام کنم و برای کشورم افتخار کسب کنم. - آیا اصلاً در این رابطه «رکورد زمانی» هم وجود دارد یا خیر؟! بله وجود دارد. «کیم چانگ» آخرین نفری است که بدون اکسیژن و در کمترین زمان بعد از کوهنورد مشهور و فقید دنیا «جزری کوکوشکا» به تمامی قلههای هشتهزاری دنیا صعود کرده است. او و «کوکوشکا» در مدت حدود هفت سال و نیم به این رکورد دست یافتهاند. اما اگر من بتوانم تا بهار سال 93 ، هر 14 قله را تمام کنم و اورست را نیز کامل و بدون اکسیژن صعود کنم، میتوانم بهعنوان اولین نفر در جهان به این رکورد در شش سال و نیم دست یابم. با وجود این، رکورد زمانی دلیل نمیشود تا من در انجام صعودها تعجیل کنم. درواقع اگر شرایط مساعد و مناسب بود انجام میدهم و اگر شرایط مساعد نبود، به هیچ وجه خطر نخواهم کرد. - شرایط سنی چه میشود؟ آیا سن قهرمانی در این رشته محدود نیست؟ اخیراً شنیدیم یک کوهنورد 80 سالۀ ژاپنی اورست را صعود کرده است؟ گفته میشود سن مناسب برای شروع هیمالیانوردی 30 سال است، هر چند من خودم اگر شرایط جور باشد در سن 33 سالگی چهارده قلۀهشتهزاری را تمام خواهم کرد. اما اساساً این که میگویند شروع هیمالیانوردی از 30سالگی به بعد مناسب است دلیل اصلیاش کسب «تجربه» و اقدام براساس تدبیر و پختگی است. در واقع توان بدنی که اوج آن بین 25 تا 30 سال است شرط لازم است ولی کافی نیست. به لحاظ فیزیولوژیکی قدرت بدنی بعد از 30 سالگی افت میکند و یا در حالت یکنواختی است، اما جای آن را تجربه پر میکند و بعد از این؛ تصمیمات احساسی بهندرت رخ میدهد و مسائل جانبی و حاشیهای هم کمتر فشار میآورد. از طرفی، سن بازنشستگی در این ورزش تازمانی خواهد بود که بدن دیگر توان لازم را نداشته باشد. شایان ذکر است «اورست» را نباید با دیگر قلههای سخت هشتهزاری مقایسه کرد! بله با سن هشتاد سال هم به اورست صعود میکنند، اما این بهدلیل شرایط مناسبتر این قله است که اجازۀ ثبت چنین رکوردی را میدهد. - در حال حاضر چه برنامهای برای ادامۀ صعودها و پایان این پروژۀ صعود به قلل هشتهزارمتری دنیا دارید؟ امسال (سال 92) موفق شدم قلۀ «ماکالو» معروف به «هیولای سیاه» را صعود کنم و شمار صعود به قلههای بالای هشتهزارمتر را به 11 برسانم، درواقع سه قلۀ دیگر باقی مانده است. این قلهها عبارتاند از: چوآیو، شیشا پانگما و لوتسه. تصمیم دارم در یکسال زمانی آینده این سه قله را نیز صعود کنم. البته نمیتوان بهصورت قطعی گفت که چنین چیزی محقق خواهد شد، چون هیمالیانوردی تابع شرایط مختلفی است. در حال حاضر برای صعود به قلۀ «چوآیو» برنامهریزی کردهام. این قله در منطقۀ تبت واقع شده است و ویزا گرفتن بهسادگی میسر نمیشود. «تبت» منطقهای خودمختار است و حتی چینیها هم با مجوز در این منطقه تردد میکنند. بنابراین در حال مذاکره و مکاتبه هستم و امیدوارم روادید صادر شود. اگر چنین چیزی میسر شود حدود مهرماه 92 برای صعود به این قله عازم خواهم شد. این صعود حدود چهل روز طول خواهد کشید. اما برای قلۀ «شیشاپانگما» نمیتوانم امسال تلاش کنم چون فصل صعود آن گذشته است و قصد دارم سال آینده صعودها را ادامه دهم. اگر اسپانسر و اعتبار لازم فراهم نشود از صعودها بازخواهم ماند! - هزینۀ این صعودها چهقدر است و چگونه تأمین میشود؟ متأسفانه در حال حاضر برای تأمین هزینۀ این صعودها که هر صعود به طور متوسط 10 تا 12هزار دلار هزینه دارد، بامشکل مواجه هستم، اگر اسپانسر و اعتبار لازم فراهم نشود بهرغم داشتن ویزا از صعودها بازخواهم ماند. - هر یک از صعودها و اعزامهای شما چه مدت طول میکشد؟ و در این مدت چه غذاهایی میخورید آیا تکراری نیست؟ متفاوت است. بهطور متوسط گاهی دو ماه و گاهی بیست روز. ما برای تفریح به هیمالیا نرفتهایم و اینکه غذاهای معمولی و تکراری میخوریم برایمان باید قابل تحمل شود. چارهای نیست! - مدت حضور طولانیمدت در ارتفاع چه تأثیراتی روی بدن شما میگذارد؟ عوارض فیزیولوژیکی فراوانی دارد. بدن فرایند ترمیمی ضعیفی خواهد داشت. ناخنها رشد نمیکنند، رشد مو کم میشود، بدن تحلیل میرود و حتی یک سرماخوردگی ساده نیز شما را بهشدت ضعیف خواهد کرد. این موارد در ارتفاع بالای پنج هزارمتر متداول است. از هفت هزار متر به بالا به "منطقۀ مرگ" شهرت دارد و شرایط بدنی متفاوت تر از ارتفاعات پائین تر است. - آیا از نظرشرایط؛ صعود به قلههای کشور پاکستان با نپال فرق دارند؟ بله، قلههای پاکستان به تجربۀ بیشتری نیاز دارد. یکی از دوستان کوهنورد خارجی به تمام قلههای نپال صعود کرده اما در مورد کوههای پاکستان، با این که چهار بار تلاش کرده، ولی فقط موفق به صعود یکی از آنها شده است. 5 قلۀ هشتهزارمتری در پاکستان هست که خوشبختانه من آنها را تمام کردهام. درمجموع، شرایط صعود به قلهها در پاکستان از همه نظر با کوههای نپال متفاوت است. - آیا قصد دارید بعد از پیوستن به باشگاه هشتهزاریها کار خاص و جدیدی را برای ایران انجام دهید؟ من در دنیای کوهنوردی خیلی در رؤیا زندگی نمیکنم. از کوهنوردی لذت میبرم و این ورزش برای من همه چیز نیست! از حالا نمیتوانم بگویم برای آینده چه برنامههای دیگری دارم. در برههای از زمان من توانستم اسپانسر بگیرم و شرایط کاری و خانوادگی به من اجازه و فرصت داد تا بتوانم این صعودها را انجام دهم و علاقه دارم کار را تمام کنم. این فعلاً مهمترین هدف است، تا بعد چه پیش آید! - میگویند حادثه در کوهنوردی اجتنابناپذیر است، دیدگاه شما چیست؟ بله... اما صعود نباید به هر قیمت ممکن و به بهای جان باشد، حتی ارزش یک بند انگشت را نیز ندارد! تأکید میکنم در صعودهای بعدی خودم اگر ده درصد هم تهدید جانی را حس کنم، ادامه نمیدهم ... هر چند تا اینجا هم خوششانس بودهام که زنده ماندهام و مدعی نیستم که اصلاً و ابداً تاکنون خطر نکردهام. اما بسیاری از حوادث در کوهنوردی را میشود پیشبینی و با تدبیر از آنها عبورکرد. ولی برخی حوادث ناگهانی رخ میدهد مثل بهمن و یا پاره شدن طناب که توان و تجربۀ ما تاحدود زیادی برای فرار و یا کنترل آنها ضعیف است. یک کوهنورد باتجربه و بزرگ خارجی همین اواخر روی قلۀ سرسخت K2 مسیر جدید باز کرد اما در یک فرود ساده جان خود را از دست داد. در هیمالیا اولین اشتباه میتواند آخرین اشتباه باشد! پس باید بادقت و حوصله عمل کرد و به این نکته مهم توجه داشت که ورود به کارهای بزرگ در هیمالیا مقدمه ای برای تجربه کردن نیست و اگر میخواهیم تجربهاندوزی کنیم باید از سطوح پایینتر آغاز کنیم. من هم در صعودهای نخستم به هیمالیا، بسیار کمتجربه بودم و حتی رؤیاپردازی میکردم، اما این پختگی را حالا بعد از 11 صعود کسب کردهام. - آیا برای کسب این تجربیات با شما تماس گرفته میشود؟ و یا برای استفاده از نظرات کارشناسی شما؟! - بله، کم و بیش ... ضمن اینکه خیلی وقتها خبرنگارها تماس میگیرند و در مورد حوادثی که برای کوهنوردان کشورمان در هیمالیا رخ میدهد، سؤال میکنند، من به آنها میگویم نظر من حالا چه اهمییتی دارد؟ باید قبل از صعودها از نظریات استفاده کرد. البته استفاده از تجربیات فردی، برای دیگران نیز مراتب دارد و به تناسب سطح فعالیت هر فرد ارتباط دارد. - شرایط صعودهای شما چگونه بودهاست کدام صعود از همه سختتر و خطرناکتر بوده؟ به نظر من تعبیر «سخت» وجود ندارد! کار سخت در هیمالیا وقتی است که در اندازۀ آن کار و آن صعود نباشی. مثلاً برنامهریزی صعودهای من که بدون اکسیژن مصنوعی و بدون کمک شرپا (باربر) انجام میشود به این صورت بوده که هیچ قلهای را بعد از ساعت 11 صبح صعود نکردهام. مثلاً در صعود «ماکالو» ساعت 14 از کمپ آخر استارت زدیم و صبح فردا بعد از 20 ساعت کوهنوردی مداوم ساعت 10صبح به قله رسیدیم. تجربه یعنی همین! من همیشه زودتر از ساعت 11 صبح به قلۀ میرسم تا فرصت کافی برای بازگشت داشته باشم. شبمانی (بیواک) در آن ارتفاع خیلی خطرناک است. شاید صبح دیگر از خواب بیدار نشوی ویا اگر هم بیدار شوی، نتوانی حتی یک قدم راه بروی! تجربه یعنی اینکه در هر صعودی که میروی، بدن خود را از نظر سازگاری در ارتفاع محک بزنی و متوجه شوی که بدن شما در هر ارتفاع چه واکنشی دارد. این محک زدن با تست کوپر وصعود به ارتفاعات ایران میسر نمیشود! باید حتماً سازگاری بدن را در ارتفاع بالای هشتهزارمتری تجربه کنیم و در صعودهای بعدی به کار ببریم. هیچگاه دلم نمیخواهد دوباره به «آناپورنا» صعود کنم! - بسیار خب بگذارید اینطور بپرسم؛ در کدام صعود بیشترین فشار را تحمل کردید؟ در صعود به «نانگاپاربات» شرایط دشواری برایم پیش آمد که دلیل اصلیاش یک اشتباه بهدلیل بیتجربگی بود!هیچگاه دیگر این اشتباه را تکرار نخواهم کرد. دلیل آن اعتماد به افراد دیگری (کوهنوردخارجی) بود. به این صورت که تصمیم گرفتیم سه نفر یک چادر را همراه خود ببریم و بهدلیل تنگ بودن چادر نتوانستیم درست استراحت کنیم و چهار شبانهروز با بیخوابی سپری شد و همگی تحلیل رفتیم. بعد از این تجربه دیگر چنین اقدامی نکردم و همیشه چادر خودم را همراه دارم. در مورد قلۀ «آناپورنا» هم باید عرض کنم این قله خیلی پربهمن و خطرناک است. هیچگاه دلم نمیخواهد دوباره به آناپورنا صعود کنم! - بازگشت از قله چهقدر اهمیت دارد؟ میگویند بیشتر حوادث حین بازگشت رخ میدهد؟ بله، اول این که در آن ارتفاع اکسیژن بسیار کم و یکسوم شرایط عادی و ارتفاعپایین است. دوم اینکه بازگشت بهموقع خیلی مهم است. من در این چند سال به این تجربه رسیدهام که وقتی به قله رسیدی، باید خیلی زود بازگردی. فرصت زیادی برای ابراز احساسات در آن بالا وجود ندارد. شاید این اظهارنظر صریح و خشن باشد اما واقعیت است. نباید فرصت طلایی بازگشت را با هدردادن وقت روی قله ازدست داد. - آیا شما یک ورزشکار حرفهای محسوب میشوید؟ مانند ورزشکاران سایر رشتههای ورزشی؟! باید دید «حرفهای» را چگونه تعریف میکنیم. اساساً من درآمدی از راه این ورزش ندارم و در حال حاضر بهعنوان کارمند در شهرداری تبریز مشغول کار هستم و به اندازۀ یک کارمند ساده حقوق میگیرم. درواقع مثل یک فوتبالیست حرفهای، هزینۀ زندگیام از ورزش تأمین نمیشود. به این معنا که فعالیت ورزشی من در سطح حرفهای است ولی زندگیام به صورت مستقیم و کامل از درآمد ورزش حرفهای تأمین نمیشود . اخیراً پنج صعود به 8 هزاریها انجام دادهام، اما از تجلیل خبری نیست! - نقش فدراسیون و وزارت ورزش در کسب موفقیتهای شما چه بوده است؟ نظر شما در مورد مجوز شورای برونمرزی برای صعودهای هیمالیا چیست؟ بنده برای صعودهای خودم، از طریق فدراسیون مجوز شورای برونمرزی وزارت ورزش را کسب میکنم. البته هیچ تأثیری در گرفتن اسپانسر برای من نداشته است. "شهرداری تبریز" تاکنون حامی مالی صعودهای من بوده است و فدراسیون در پیشبرد یا تأمین این حمایت مالی غیر از مواردی که در قالب تیم ملی اعزام شدهام نقشی نداشته است. اسپانسرها صرفاً براساس سوابق صعودها از من حمایت کردهاند اخیراً نیز "صنایع مس ایران" اعلام آمادگی کرده است که امیدوارم محقق شود. ناگفته نماند من فقط در یکی از صعودهایم (آناپورنا) از تسهیلات ارزی مجوز شورای برونمرزی استفاده کردهام. البته افرادی که مجوز دارند بعد از صعود موفقشان در قالب مراسم تجلیل از قهرمانان ورزشی هم توسط وزارت ورزش مورد تقدیر قرار میگیرند اما من تا الان به خاطر پنج صعود آخری که با مجوز صورت گرفته از تجلیل قهرمانان ورزشی بیبهره بودهام! کوهنوردان مجوز بگیرند یا نگیرند مراجعه و کسب نظر از فدراسیون مفید است درمجموع توصیه میکنم کوهنوردان صعودهای برونمرزی خود را از طریق نظارت و بررسی و مشاورهی نهاد تخصصی این رشته یعنی فدراسیون انجام دهند. چه درنهایت مجوز بگیرند چه نگیرند مراجعه و کسب نظر از فدراسیون مفید است. فرایند مجوز گرفتن هم مانعتراشی نیست، بلکه نوعی بررسی صلاحیت افراد، تجربه و توان آنهاست، و یک پوشش مناسب پشتیبانی نیز فراهم میکند تا علاوه بر ارائهی برخی تسهیلات، فدراسیون در مواقع رخداد حوادث بهتر بتواند مساعدت کند. البته گرفتن مجوز شورای برونمرزی به این معنا نیست که برای افراد دارای مجوز هیچ حادثهای رخ نخواهد داد بلکه این تأییدیه به نوعی یک فرصت برای افزایش ضریب موفقیت و صعود ایمنتر است. متأسفانه خیلیها بررسی مربیان و تیم فنی فدراسیون را قبول ندارند و این به صلاح نیست. - آیا اینکه با مرگ و زندگی در هیمالیا مواجه هستید، این صعودها را باید در زمرۀ ورزش قلمداد کرد؟! نه! به نظر من این ورزش نیست، حتی ماجراجویی هم نیست! اساساً پاسخ مشخصی برای آن ندارم. من فقط معتقدم این کار را باید با فکر و تدبیر انجام داد. ما حتی گاهی از برخی عبارات مثل "حمله به قله" استفاده میکنیم، اما در واقع جنگی در کار نیست! درست است که هیمالیا با کسی شوخی ندارد اما میتوان با درایت بر آن فائق آمد. - آیا خانوادۀ شما با این همه مخاطره که شما در هیمالیانوردی با آن مواجه هستید، کنار آمدهاند؟! راستش هر قدر که من تجارب زیادی کسب کرده باشم، بازهم خانواده همیشه نگران من است. با این حال من از آنها سپاسگزارم که تا به حال در روند صعودها و فعالیتهای من اثر منفی نگذاشتهاند. درعوض من نیز تلاش میکنم که مشکلآفرین نباشم. هیمالیانوردی با «ازدواج» جور در نمیآید! - آیا شما متأهل هستید؟ خیر و فعلاً هم برنامهای برای زندگی مشترک ندارم. به نظر من هیمالیانوردی با این موضوع جور درنمیآید! ما که در عرصۀ هیمالیانوردی فعالیت میکنیم، بهتر از هر کس میدانیم که چه اندازه خطر کرده و با جان خودمان ریسک میکنیم. بهطور متوسط شش ماه از سال ایران نیستیم و این قطعاً زندگی زناشویی را تحتالشعاع قرار میدهد. انشاءالله وقتی صعودهای هشتهزاری تمام شد به این موضوع خواهم پرداخت. ... و سخن آخر؟ به امید موفقیت همه کوهنوردان ایرانی به خصوص در صعودهای برون مرزی و سپاس از شما . منبع: کوهنوشت