از زبان "یوز" ایرانی

از زبان يوز اي آدميان : چه آنوقت كه آنقدر زياد بوديم كه سلاطين حاكم بر شما ما را قلاده قلاده براي آموزش و اقدام به شكاربه دست يوزبان ها مي سپردند و چه حال كه بايد روزها و ساعتها دستتان را سايبان چشمتان كرده و يا چشمهايتان را از دوربين كشی نابينا كنيد تا ما را ببينيد محتاج حمايت شما بوده ايم . يادم نمي رود كه يوزپير ما از قرن گذشته مي گفت : وقتي موتورهای وحشتناك نبودند ، وقتی ماشين نبود چه راحت در سايه بوته تاغي مي آرميديم و از فاصله كمي خوردنِ چايي ِساربان بي موتور و شتردار ِبي آزار را مي نگريستيم .جداً ياد آن دشتهاي بي موتور ، سرزمينهاي امن ، ساربانان ني نواز بي سلاح ، سايه هاي بدون خون ، بوته هاي سبز ، آسمان فارغ از دود و آرامش دلنواز بدون صداي ناهنجار به خير . اي آدميان : حال كه پس از نابودي شير و از پس آن ببر ايراني كه در هيچ كجاي ايران آنها را نداريم به فكر نجات اين حيوان دورافتاده كويري كه تعدادمان در آسيا از دو برابر مجموعه انگشتان دست و پا يك نفر بيشتر نيست افتاده ايد ،حال كه مي خواهيد از انقراض ما جلوگيري كنيد ، حال كه باور كرده ايد ما بدون حكمت نيامده ايم ، حال كه فقط به خاطرپوست زيبايمان به پالتو گرد نيامده ايد من يعني يوزبه نمايندگي يوزهاي ديگر ، به نمايندگي شيرها و ببرهايي كه رفته اند و ديگر نخواهند آمد و به نمايندگي جانوراني كه اينك من در رأس هرم كميابي آنها هستم از شما مي خواهم به درستي حفاظتم كنيد ، نگهبان بيشتري در زيستگاههاي بزرگ و پراكنده من بگماريد و آنگاه براي شناخت بهتر و بيشتر من ، براي بهره برداري از رازهاي پيچيده زيستگاه ، جولانگاه ، بدن و حركت من ، ايستگاههاي مطالعاتي در حاشيه قلمروهايم داير كنيد و مطالعه و تحقيق كنيد تا ببينيد چرا آفريده شده ام ، چرا غرور دارم ، چرا خجولم، چرا با آنكه قدرت دارم و در عرض چند ثانيه مي توانم بهترين دونده ها را به چنگ بياورم فقط به اندازه نيازم شكار مي كنم و چرا براي خوردن مانده غذايم برنمي گردم و چرا نمي توانم تمام توله هايم را به ثمر برسانم و هزاران چراي ديگر و چگونه ساخته شده ام كه با سريعترين حركت در ويراجهاي تعقيب به زمين نمي خورم . از شما مي خواهم كه براي حفظ من وهمه جانوران آنچه مي توانيد به انجام رسانيد . اي آدميزاد : خلوتي به دست آور و برمركزديدگانت شو ، آنگاه از دقيقترين زاويه ديده ات گذشته ها را بنگر ، نگريستني عميق ، نه فقط با چشم سَر كه چون آدميزاده اي وتو را اشرف مخلوقات گذاشته اند ، سزد كه دلت را به ايوان چشم خوانده و از مغزت نيز بخواهي تا در اين گردهمايي ، گذشته بيني ، در خانه چشمت جلوس كند .آنگاه چشم انداز گذشته را خوب بنگر و صحنه ها را زود نگذر. آنجايي كه نه تنها سرسلسله جانوران جنگل وجود دارد بلكه با دارودسته و زيردستانش بروبيايي داشته و در بيشه ها با خاطرجمعي قدم مي زده و يك لحظه، همان صحنه ،در همان مكانها را در منظره كنوني بنگر كه نه تنها سلطان ما بلكه اثري از دودمانش ديده نمي شود ، سپس به صحنه و صحنه ديگري قدم گذار دورنماي ببر و وضعيت حال او را بنگر ، نزديكان ما كاراكال، گربه وحشي ، پالاس ، گوره خر ، جبير و خود ما را ببين ، رنگ و زيبايي آفتاب آن زمان و حالت كنوني اش را در كنار زرده تخم مرغ محلي و نوع ماشيني اش قراربده و ها دو را مقايسه كن . به شفافي سپيده آن زمان بنگر ، به سايه هاي سرد گرماي تابستان زير درختان مقاوم كويري آن زمان نگاه كن و به سايه هاي كناره هاي رودخانه هاي بي روحي برگرد كه انگار با ذغال كاروانكش رنگشان زده اي . بگو ببينم اي آدميزاده چرا سلطان ما را بردي ، چرا ببر زيباي ما را چنان كردي و چرا ما را و زيستگاههاي ما را چنين نمودي تا تعداد چند هزاره ي ما فقط همين كه مي بيني باشيم . اي انسان سوگندت مي دهيم به آفريدگار ، به زمين و به سايه هاي قشنگ گذشته ، به درختان زيبا ، به رنگهاي قشنگ پرندگان ، به زمانهاي بدون موتور، به فضاهاي بدون آلودگي ، به تعادل ، به آبها و خاكهاي پاك ، به طبيعت گذشته ، به سرزمين ايران ، به آسيا و به كره زمين كه مرا درياب ، گله هاي قوچ و ميش و جبير و خرگوش و همه گونه هاي جانوري و گياهي را قدر بدان و بر ماها نگهبانان زيادي بگمار ، آنگاه تحقيق و تبليغ درباره ما را در بين همه نفراتت آنقدر زياد كن تا آنهايي كه ما را نمي شناسند، بشناسند و ما را مزاحم ندانند و فقط در انديشه تهيه پالتو از پوستمان خيره خيره نگاهمان نكنند . بهمن نجفی محیط بان بازنشسته